آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرشته ناز مهربون

1 ماهگیت مبارک

1393/6/18 17:55
نویسنده : مامان پریسا
5,055 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره فرشته زمینی ما یه ماهه شد .

عزیز دلم یه ماهگیت مبارک

یه ماهه که زندگیمون رنگ و بوی دیگه ای گرفته .

آنیسا جونم , درختر نازنینیم,  یه دنیا دوست دارم.

دختر نازم هر روز کلی باهات حرف میزنمو بازی میکنم و خلاصه کلی با اومدنت به زندگیمون معنا دادی. خداروشکر که هر روز بزرگ و بزرگتر میشی و کلی واسمون دلبری میکنی . 

عزیز دلم ,تنها چیزی که تواین مدت اذیتمون میکرد گریه کردنات بود. آخه خیلی گریه میکردی و شبا تا دیر وقت مدام گریه میکردی و نمیخوابیدی البته با صدای سشوآر یه کمی اروم میشدی و واسه مدتی گریه هات قطع میشد. یه شب اینقدر گریه کردی مجبور شدیم بهت یکی دو قطره عرق نعنا بدیم( که خوردی و آروم شدی) آخه یکم سخت باد گلو میزدی و دل درد داشتی. آخی طفلکی, به خودت می پیچیدی 

نفس مامانی ,عادت کرده بودی تو بغلم بخوابی و تا میذاشتمت زمین بیدار میشدی و گریه میکردی. علیرغم مخالفت های خیلی ها که میگفتن اینقدر بغلش نکن بغلی میشه, مدام بغلت میکردم و نوازشت میکردم و احساس می کردم اینجوری خواب بهت مزه میده .دکتر صداقت تو همایش سلامت نوزاد که توی بیمارستان صارم برگزار شده بود میگفت سال اول مخصوصا سه ماهه اول بچه ها حس اعتماد و یاد میگیرن پس تا میتونین بهشون محبت کنین و در آغوششون بگیرین تو  کتاب مادر کافی هم این رو خونده بودم . به همین خاطر علیرغم اینکه خیلی خسته میشدم ولی مدام در آغوش میگرفتمت تا به این درک برسی که دنیا جای امنیه البته بابا محمودم هم کلی باهام همکاری میکرد و بیچاره وقتی خسته از سر کار می اومد شیفت اون بود من میخوابوندمت و میدادمت بابایی میذاشتت روی شونه هاش به حالت دمر و راحت میخوابیدی خیلی این حالتو دوست داشتی حتی بعضی شبا هم روی شونه بابایی میخوابیدی.

آنیسا در حالت های مختلف رو شونه بابا محمود

آنیسای عزیز تصمیم دام هر ماه تا یک سالگیت ازت عکس بگیرم  و بصورت یه آلبوم قابش کنم برای دیوار اتاقت. خانوم گلم به مناسبت یه ماهگیت واسه اولین بار شلوار لی تو که کلی واسش ذوق کرده بودم تنت کردیم و با بابا محمود رفتیم خونه خاله مهسا تا ازمون عکس بگیره. قربون اون تیب قشنگت برم عزیز دلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)