آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

فرشته ناز مهربون

بازیهای مامان ساز

دختر دلبند من از اونجایی که نمیخوام خیلی ذهنت بسته بمونه و فقط به بازیهای آماده و حاضری اکتفا کنی تصمیم گرفتم خودمم برای شما نازنین دختر یک سری بازیهایی درست کنم که هم با هم ازشون لذت ببریم و شاد باشیم و هم یاد بگیری میشه با چیزهای کوچیک و بعضا دور ریختنی هم شاد بود و از زندگی لذت برد . تقریبا هر هفته یه بازی جدید و با هم داریم و کلی باهاشون سرگرم میشی و با هم دیگه بازی میکنیم و لذت میبریم                                 &n...
10 آبان 1394

16 ماهگیت مبارک

ماه بانوی زیبای من 16 ماهگیت مبارک بانوی شیرین زبون ما روز به روز با شیرین زبونیاش بیشتر برامون دلبری میکنه و یه سری کلمات و خیلی خیلی بامزه میگه و خیلی هم لهجه داره گل دخترم توی این ماه خودشو صدا میکنه و به اسم خودش میگه آسینا برای هر سوالی یا درخواستی هم که ازش داریم آله(آره)  و نه میگه همچنان عاشق دستگاه کارت خوانی و هر جا ببینی حتما باید کارت توشون بکشی و میگی پول پول بابا محمودم که میخواد بره سره کار تند تند بهش میگی پول پول(جیگرشو که از الان اینقدر پولکیه) یکی از لغات دایرالمعارف این روزای آنیسایی سوچی (سوییچ)            ابس(اسب)    &nb...
10 آبان 1394

روزهای سخت

گل دخترم همه چیز مثل همیشه خوب بود و در طول روز کلی بازی کرده بودی و شامتم حسابی خوردی و خوابیدی اما طولی نکشید که بیدار شدی و من و بابایی اصلا نمیتونستیم آرومت کنیم و خیلی بیقرار بودی و گریه میکردی . از اونجایی که یکی از دندون کرسیات داشت در میومد با خودمون فکر کردیم شاید به خاطر دندوناته و بهت قطره استامینوفن دادیم اما با خوردن قطره کلی بالا اوردی و این بالا اوردنا همینجوری ادامه داشت و دیگه چیزی تو معدت نمونده بود حتی شیرم دیگه بالا میاوردی . از اونجایی که بابا جونی بهت قلوه داده بود مطمئن بودیم هضمش برات سنگین بوده و رو دلت گیر کرده تا اینکه بردیمت درمونگاه و آمپول ضد تهوع برات زدیم و یه کوچولو بهتر شدی و خوابیدی وقتی بیدار شدی حالت خ...
10 آبان 1394

15 ماهگیت مبارک

طوطی کوچولوی مامانی شیرین زبونم 15 ماهگیت مبارک این روزا  دختر نازناز ما یه طوطی شده و هر چیزی که ما میگیم و با شیرین زبونیش ادا میکنه و کلی برامون دلبری میکنه و قربون صدقش میریم . خدای مهربون هزازان هزار بار شکرت طوطی خانم ما دیگه میتونه دو کلمه ای ادا کنه و اولین حرفش هم گفتن کلمه امیر حسین بود (امیر حسین داداش خاله مهساست و خیلی دوسش داری و براش دلبری میکنی) و دومیش خاله طاهره ( خاله مامان پریسا)  اینقدر قشنگ و ناز و ظریف میگیشون که با هر بار گفتنت حسابی میچلونیمت و میخوریمت  شیرین زبونم امسال به لطف خدا دومین سالی بود که توی خونمون یه  فرشته ناز دوست داشتنی داشتیم دختر نازنینم تمام هستی ما روزت مبارک ...
10 آبان 1394

از جمله خرابکاریهای این روزا

وروجک خانم من از اونجایی که شما  خیلی شیطون و بلا هستی هیچ کجای خونه در امان نیست و هر لحظه ممکنه که یک فاجعه ای رخ بده از جمله فاجعه های رخ داده           البته در چنین مواقعی مامانی حسابی خودشو کنترل میکنه و اجازه میده حالا که بهم ریختی بازیتم تموم بشه باهاشون بعد با هم جمعشون میکنیم ...
10 آبان 1394

اولین اردو

مهربون دختر من یه روز گرم تابستان شما و مامانی به همراه خاله مونا و خاله نگین و بقیه دوستات و ماماناشون راهی پارک آب و آتش شدیم و یه روز خوبی رو کنار هم داشتیم. با اینکه صبح خیلی زود بیدار شده بودی و اما اثری از خواب توی چشمهای نازنینت نبود و کلی بهت خوش گذشت و بازی کردی. روز خیلی خوبی بود با اینکه مامانی خیلی خسته شد اما حس خوبی داشتم از اینکه شما رو کنار بچه های دیگه میدیدمت حس رضایت داشتم خوشحال بودم که میتونی از زندگیت لذت ببری با اینکه هنوز خیلی کوچیکی اما رضایت و اعتماد به نفس و میتونستم درونت ببینم و لذت ببرم و اما اولین اردوی گل دخترم به روایت تصویر خانم خوشگلم در انتظار رسیدن به مقصد آخ جون رسیدیم حالا از کدوم...
10 آبان 1394