آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

فرشته ناز مهربون

11 ماهگیت مبارک

1394/3/4 14:51
نویسنده : مامان پریسا
445 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه خانمم 11 مااااهگییییییییییییت مبارک

 

شیرین کاریهای این ماه نفس طلا خانمم

گل دخترم مااااااااااااااااااماااااااااااااااااااااااااا میگه

با هر بار صدا کردنم کلی ذوق میکنم و قربون صدقت میرم ( جدیدا یاد گرفتی وقتی خوابت میاد و یا کارم داری و گشنته تند تند میگی ماماماماما)  جااااااااااان مامان عزیزکم

نفس طلای من وقتی هنوز راه نیوفتاده بودی خیلی دوست داشتم که تند تر راه بیوفتی اما با راه افتادنت دیگه اصلا آروم و قرار نداری و از وقتی که پا میشی تا وقتی که دوباره بخوابی مدام در حال راه رفتن و ورجه ورجه کردنی

 

 

آخه گل دختر من یه دقیقه هم بگیر بشن و استراحت کن خسته میشی خوووببببببببببببب

دختر ناناز نازی ما دیگه داره به حرف میاد  . بعضی از کلماتی رو که میگیم رو پشت سرمون آواشو تکرار میکنی و چند تا کلمم خودت میگی

مثلا لامپ و یا کلید برق رو نشون میدی و تند تند میگی بر بر بر البته ق رو نمیگی و خوب کاملا مشحصه میگی برق

تا زنگ در خونمون رو میزنن زودی میدویی به سمت در و تند تند میگی در در در

هنوز از پله نمیتونی پایین بیای و به پله که میرسی تند تند ا ا ا میکنی تا مامانی بیاید بیارتت پایین

هر جا عکس میبینی و مخصوص عکسه خودتو همه رو متوجه اون عکس میکنی و میگی ا ا ا

عاشق دایی محمد و خاله مهسایی و بیچاره ها وقتی که میان یه دقیقه آسایش ندارن و ثانیه ای تنهاشون نمیذاری یا تو بغلشونی و یا باید باهات بازی کنن

خیلی دوست داری یه چیزی رو مثل صندلی یا میز هول بدی و باهاش این ور اون ور بری

بابا محمود قسمت پذیرایی خونمونو با مبلهامون بسته بود تا در امان باشی و اون قسمت نری و خدایی نکرده بخوری زمین اما از اونجایی که عاشق هول دادنی اینقدر این مبلا را هول دادی تا بالاخره راه خودتو باز کردی و مدام در حال گشت و گذار توی قسمت مختلف خونمونی و هر روز یه جای جدید و کشف میکنی

و یه وقت هاییم گم میشی و باید از توی کمدا پیدات کنی

دیگه حاضر نیستی توی کریرت بشینی و دوست داری اطرافتو تماشا کنی مامانی هم صندلی کالاسکتو در آورده و کلی توش ذوق میکنی و اینور اونورو نگاه میکنی

نمیدونم چرا دیگه برامون نانای نمیکنی و یادت رفته البته یه چند روزی هست دارم یادت میدم دستاتو بگیری بالا و بچرخی و قر بدی

یاد گرفتی دستتو تند میزنی به دهنت و آ آ آ میکنی

مهربون دختره من یاد گرفته محکم بغل کنه تا بهت میگم آنیسا جونی بغلم کن محکم دست میندازی دوره گردنم

دو تا دیگه از مروارید کوچولوهای بالاییتم توی این ماه در اومدن

داخل استخرتم که اصلا نمیمونی فقط مدام میری توش و سریع میای بیرون

بزار ببینم این تو چه خبره!!!!!

 

مثل اینکه خبری نبود بیرون بهتره

 

دیگه تقریبا داری اعضای بدنتو کم کم میشناسی و هر روز یکیشونو یاد میگیری و عاشق آهنگ چشم چشم دو ابرویی

دختره نازم گوشت کووووووو

دندونای عشقه من کوشش

وقتی میگم پاهات کجاست تند دست میزنی به پاهات و پ پ میکنی

خاله مهسا یادت داده اجازه بگیری تا بهت میگه آنیسا اجازه بگیره سریع انگشت اشاره کوچولوتو میاری بالا

یه روز توی حیاط بابا جونیشون یه پروانه دیدی که داره پرواز میکنه و از اون موقع به بعد عاشقه پروانه شدی و تا بهت میگیم پروانه چکار میکنه پ پ میکنی یعنی پرواز میکنه

دالی آنیسا خوشگله

وقتی برای اولین بار عروسکه خرسیه بزرگتو دیدی خیلی خیلی ذوق کردی و مدتها باهاش سرگرم بودی

فندق کوچولوی  من در حال تاب دادن خرسیش

خاله قزی

آنیسا و هندوانه خوردنش

وروجک خانم من خیلی دوست داره که یه چیزی که دسته داره رو بگیره و دنباله خودش بکشه حالا میخواد سبد باشه یا کیف های مامانی

دختره مامان یه چشم بزاره

مدل بلند شدن گل دختر

بابا جونی برات دو تا اردک کوچولو خریده بود اما به دو روز نکشید که به دلیل خطر جانی بردشون آخه میگرفتی و فشارشون میدادیاااااااااااااااااا

وقتی نفس خانم برای چند ثانیه تنها میمونه و بعدش مامانی با این صحنه رو به رو میشه

جیگرک من توی نمایشگاه بازی و اسباب بازی

 

وووووووووووووو چقدر توپ اینجاست

 

 

بعد نمایشگاه و بازی با اسباب بازیها

 

 

از جمله بازیهای این روزهای دخترک ما

 

تمرین صدای حیوانات با دست سازهای مامان پریسا

نفسسسسسسسسسسسسسس من تو عشقولکم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)