آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرشته ناز مهربون

4 ماهگیت مبارک

1393/8/4 18:52
نویسنده : مامان پریسا
8,732 بازدید
اشتراک گذاری

مهربان دخترم چهار ماهه شد. شیرینی زندگیم 4 ماهگیت مبارکتشویقتشویقبوسمحبت

مهربونم خداروشکر روز به روز بزرگتر میشی و هر روز یه مهارت و کار جدید یاد میگری و با شیرین کاریات کلی شادی به خونمون آوردیمحبتچشمک عاااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم دختر نازممحبتفرشتهمحبت

تازه کلی هم خوش اخلاق و خندون و پیش هیچ کس غریبی نمیکنیمحبت

دلبند مامانی , واکسن 4 ماهگیتم خداروشکر بخیر گذشت و تب نکردی. البته نسبت به واکسن دو ماهگی بیشتر گریه کردیا اما خداروشکر خیلی اذیت نشدی( جیگرشو برم من که اینقدره دخترم قویه)چشمکبغلمحبت

تو این ماه رنگ ها واست یه جذابیت دیگه ای داره و کاملا گردنتو همراه با چشات به سمت اشیا می چرخونی (بالا . پایین. چپ. راست) . از ابتدای این ماه هم کتاب تقویت هوش نوزاد ر3تا 6 ماه و شروع کردم باهات کار میکنم اوالایش خیلی توجه نمیکردی اما خداروشکر روز به روز توجهت به رنگاش بیشتر میشه.

وقتی میخوای شیر بخوری هم گردبند یا بلوز مامانی رو محکم میچسبی و ول نمیکنی.آرامبوس

از اواسط این ماه هم به توصیه مشاورت روی تخت خودت توی اتاقت میخوابونمت . اولش با هم روز زمین میخوابیدیم ولی کم کم گذاشتمت روی تخت خودت. البته شبایی هم که زیاد بیدار میشی نصف شب میارمت پیشه خودم

با زبونت هم خیلی بازی بازی میکنی و طوری میک میزنی که گاهی وقتا آدم حس میکنه لواشک توی دهنته چشمک

 رو سینه که میذارمت مدام دست و پا میزنی و وقتی پاهاتو فشار میدم یه چند سانتی جلو میری ( که البته وقتی به دکترت گفتم گفت هنوز واسه این کار خیلی زودهچشمک فدای دختر باهوش و قوی ام برم منبوسبوس) .یکی دو دفعه هم وقتی تو این حالت بودی قلت خوردیو به پشت شدی

بعضی وقتام به پشت که میخوابونمت شکم و کمرتو میاری بالا و پل میزنی و تلاش میکنی که جلو بری

تلاش مهربون دختر برای رسیدن به بق بقو

دوست داری بشونمت تا کلی  واسمون حرف بزنی و سخنرانی کنی . منم رو مبل اینور اونور کوسن میزارم و میشونمت و باهام کلی حرف میزنی و بازی میکنیم

در حال تفکر

با خوابوندنتم که هنوز داستان داریم بعد از کلی تلاش برای خوابوندنت اینقدر تو خواب تکون میخواری و دست پا میزنی که حد و حساب نداره ,مدام پاها و دستاتو میاری بالا و محکمم میکوبونیشون زمین

البنه ناگفته نماند کلی هم تو خواب واسمون میخندو با زبونت بازی بازی میکنی جیگر طلااااااااااااا

وقتی که هم میخوابی از ثانیه اول که پتو تو مینزنی کنار و اینقدر تکون میخوری و 180 درجه کلا میچرخی

اینم از وضعیت خواب خانم خوشگله مامانی

وقتی هم که از خواب پا میشی تا جایی که میتونی دست و پاهاتو میکشو و خستگی در میکنی و کلی ام خوس اخلاقی و خوش خنده ای البته مامانی ام بعد خواب کلی بدنتو میمالونه و ماشاژت میده

بابا محمودم هر شب کلی باهات بازی میکنه و خیلی هم دوست داری و کلی واسش خنده های صدادار میکنی و قهقه میزنی

بابا جونی و مامان جونی .خاله مهسا و دایی محمدم هر روز کلی سرگرمت میکنن شما هم کلی واسشون میخندی

 

خیلی هم دوست داره که زودتر راه بیوفتی به همین خاطر هر شب کلی باهات تمرین راه رفتن میکنه

دستای نازم که همچنان میخوریشون و برات مثل یک اسباب بازی میمونه و بعضی وقتام کلی بهشون خیره میشی

اسباب بازی هایی هم که دستت میدم تا بهاشون بازی کنی سریع میزای توی دهنت و میخوریشون

نفس خانوم در حال خوردن کوچول کچل

عروسکای پلی جیمتم محکم میکشی تا بزاریشون توی دهنت

علاوه بر دستات پاهاتم جدیدن واست یه اسباب بازی شده و کلی بهشون بازی میکنی . جدیدا هم سعی میکنی تا جایی که میتونی بیاریشون بالا تا با دستای کوچول موچولوت بگیریشون

با طناب تابی که بابایی واست کردش ننو کلی ور میریو با پاهات بازی میکنی

آنیسا خانوم من دیگه زمستونم حسابی با خودت آوردیااااااا

اینم خانوم خوشگل من با رایان کوچولو با اختلاف 3 ماه و 5 روز

جیگر طلا توی اتاق کوثر کوچولو (دختر خاله حمیده) که هنوز به دنیا نیومده, ایشالله که صحیح و سالم به دنیا بیاد و قدمش خیر باشهبوسفرشته

( تازه گل سر کوثر خانومم به سر زدی , جیگرشو برم که دخملی من کچله و هنوز موهاش در نیومدهغمگین)

بدون شرح

 

راستی دختر نازم تو این ماه یه اتفاق بد افتاد یه روز که داشتم میبردمت تا بشورمت با قالیچه جلوی دست شویی لیز خوردیم . خداروشکر شما هیچیت نشد و مامانی سپر بلات شد فقط خیلی ترسیدی و گریه کردی البته تو بغلم بودی و سریع آرومت کردم

 

نازننین دخترم انشالله که همیشه در پناه امن اللهی صحیح و سالم و سلامت باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)