آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته ناز مهربون

14 ماهگیت مبارک

1394/8/10 14:10
نویسنده : مامان پریسا
1,283 بازدید
اشتراک گذاری

گل دخترم , نفسکم, عزیزکم
14 ماهگیت مبارک

آنیسا خانوم و عشقای این روزاش که خیلی دوسشون داره  ( پیسه (کلاه قرمزی و پسر عمه زا) می (میمون) اک اکه( اردک) تتل (کوچول کچل)

 

یکی یه دونه مامان کلی تو حرف زدنش پیشرفت کرده و روز به روز یه چیزه جدید یاد میگیره و از مرحله حرف به کلمه رسیده و سعی میکنه دیگه کلمات رو ادا کنه مثلا از اونجایی که عاشق پسته هست بهش میگی پته به دمپایی میگی دمپا بعضی وقتها دقیقا توی موقعیت مناسبش از کلمه ای بابا استفاده میکنیو میگی ا بابا

البته هنوزم یکسری از کلمات و به صورت تک حرف میگی ولی خوب تعدادشون خیلی کمه مثلا به گوجه میگی ج به کارت عابر بانک میگی ت ت به نویان میگی ن ن

عاشقتم خیلی کلمه سختیه ولی سعی میکنی یه جورایی تلفضش کنی و ما میفهمیم که منظورت چیه

کارتهای عابر بانکمون هم که از دستت در امان نیست و اگه ببینیشون مدتها باهاشون بازی میکنی و ما ساعتها باید دنبالشون این ور اونورو بگردیم

هر کلمه ای که نتونی بگی بهش میگی هته البته اول اسم فاطمه رو هته صدا میکردی اما الان خیلی مفهومها داره

جیگرک من آینه رو خیلی دوست داری و میری جلوی اینه می ایستی خودتو بوس میکنی قر میدی و با خودت حرف میزنی

عشق مامانی یه متکا میزاره روی پاهاش و عروسکاشو میزاره روشون و به جای پاهاش کمرشو تکون میده و پیش پیششون میکنه تا بخوابن( وای عاشقه این حرکتتم خیلی قشنک کمرتو تکون میدی)

و خیلی سریع بعدشم میگی هیس یعنی خوابن ساکت ( یعنی یه روز میشه خودتم به این سرعت خوابت ببره دختر نازم)

بازی هو هو چی جی رو خیلی دوست داری و لباس مامانی رو از پشت میگیری و راه میریم من میگم هو هو و شما میگی چ چ

سوسک و مورچه و مگسم که توی خونمون خیلی محترمن آخه خانم خوشگله عاشقشونه و کلی باهاشون سرگرم میشه (البته ناگفته نماند مامان پریسا از سوسک خیلی میترسه )

دایی محمد که شدیدا دوست داری بماند عکسهاشم خیلی دوست داری و عکس خاله مهسا و دایی محمد و میاری و باهاشون حرف میزنی بهشون غذا میدی و سرگرمی

چی بگم والا

دردونه خانم من کارتوناشم خیلی با هیجان نگاه میکنه

 

یکی از بازیهات توی مغازه دایی محمد رفتن زیر باد کولره

 

غذا خوردنتم که کلا رژیمیه عاشقه هویج و گوجه و خیار و زیتون و اینجور چیزایی

مهربون مامان یاد گرفته دستشو میزاره روی کمرش و قر میده برامون

اا ا ا کردنات همچنان ادامه داره و تا یه چیزی رو که میخوای بهت ندیم اروم نمیشی

به صدای امبولانس میگی ب ب ب  یعنی ببو و انگشت اشارتو میچرخونی

وقتی هم که میخوای بخوابی باید حتما اک اکه توی بغلت باشه و با هم دیگه بخوابین

یه روز من و شما و باب محمود سه تایی رفتیم پارک قیطریه و کلی اونجا برنامه داشتن و بازی کردی ( البته خواب شبت خوب نبود زود خسته شدی و برگشتیم خونه)

بازی بابا ها با نی نی ها که براشون تونل درست کرده بودن تا از وسطشون رد بشن

خانوم طلای مامان در حال دویدن به سوی کلاغ ها

آخرشم که سر سره بازی

از اونجایی که نفس خانم عاشق ددرا و بیرون رفته تا میگم بیریم بیرون سریع میخوای لباساتو عوض کنی و بری ددرا

مثلا لباستو پوشیدی

 اما امان از کفشات که هی من پات میکنم و هی درشون میاری و برات یه بازی شده و کلی میخندی باهاشون

خوب بخوابی نازنینم

پیش به سوی ددرا

تاب بازی توی پارکم خیلی خیلی دوست داره نفسک من

وقتی یه حرفی به دخترم میزنم خودشو خم میکنه و میگه با یعنی باشه (مامان قربون اون باشه گفتنت بره فرشته کوچولو)

 

علاوه بر کارت عابر دستگاهشم خیلی دوست داری و هر جا ببینی باید توشون کارت بکشی

 

مراقب باش گل دخترم

هستی مامانی در حال خوابوندن نویان کوچولو

دختر مهربونم داره به رایان کوچولو میوه تعارف میکنه(قربون دل مهربونت)

و اینم عشقه خاله کوثر کوچولوی تپل مپل

 

گل دخترم تاج سرم همه هستی مایی

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)