6 ماهگیت مبارک
دردونه خانم من 6 ماهگیت مبااااااااااااارررررررککککککککککککک
جیگرکم هزار ماشالله هزار ماشالله خیلی پرانرژی و پر جنب و جوشی شدی و همش میخوای پرواز کنی
6 ماهگی فرشته کوچولوی من
دختر نازنینم مامان کم کم و کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه و هر روز یه مهارت جدید کسب مبکنه
زمان نشستنت توی این ماه خیلی بیشتر شده و یه چند دقیقه ای بدون کمک خودت تنهایی میشینی
جدیدن یاد گرفتی برامون سر سری میکنی ,خودتو لوس میکنی و سرتو این ور اون ور تکون میدی دوره سرت بگردم دردونه ی من
جیگر طلای مامان دیگه 70 .80 درصد اسمشو میشناسه و وقتی به اسم صدات میکنی برمیگریو با اون لبای قشنگت بهمون لبخند میزنی
تا حالا دست و پاهاتو با هم تکون میدادی اما تو این ماه دیگه میتونی تک تک تکونش بدی و تسلطت روی تک تکشون داره بیشتر میشه
مثل همیشه این ماه هم با خوابیدنت مشکل داشتیم و نمیدونم چرا هر کاری میکنم همش با گریه و ناله میخوابی یه چند وقتیم هست که نصفه شبا به مدت دو سه ساعتی بیداری و میخوای بازی کنی
توی این ماه دیگه میتونی کامل به این ور و اون ور غلت بخوری و و وقتی رو شکم برمیگردی تلاش میکنی که سینه خیز بری اما فقط دوره خودت میچرخی و اسباب بازیهاتو میگیری
آنیسا نازم در حال تلاش برای رفتن به جلو
جیگر مامان اینقدر وروجک شده که دیگه نمیشه اصلا تنهاش گذاشت. یه روز که رو تختت گذاشته بودمت تو فاصله اینکه بیام اتاق خودمون و برگردم صدای گریه ات بلند شد سریع اومدم پیشت و دیدم غلت خوردی و پاهات توی میله های تخت گیر کرده.
وقتی تو تختت میزارمت سریع میله هاشو میگیری و غلت میخوری و میخوای از میله ها بیای بیرون
خیلی دوست داری بدونی بالا سرت چه خبره . وقتی میخوام لباس یا پوشکت رو روی میز تعویضت عوض کنم مدام بالا شرت و نگاه میکنی و دوست داری اشیا بالا سرت و بگیری
عاشق اینی که رو صندلی غذات بشینی و با اسباب بازیهات بازی کنی البته پرتشون میکنی و از صداهاشون خوشت میاد. مامانی هم قاشقت رو بهت میده تا کم کم یادت بگیری چیجوری دستت باید بگیری شما هم کلی خوشت میاد و باهاش سرگرمی
خانم طلای مامانی با لباسی که عمه آذر زحمت کشیده و براش بافته
وروجک خانم مامانی عاشق اینکه شیرجه بزنه و چیزای جدید و دستش بگیره این ماه که رفتیم پیش آقای دکتر تا گذاشتنت روی میز سریع شیرجه زدی تا وسایل اطرافتو بگیری که آقای دکتر کنترلت کردن
وقتی که برای اولین بار نون رو دیدی شیرجه زدی و نون رو دستت گرفتی تا بخوریش( اخه وروجک من یه ذره ذره چه خبره )
دیگه دوست نداری تو ی کریرت بخوابی دوست داری بشینی و اطرافتو نگاه کنی
خانم گل من شدیدا هم عاشقه کنترل تلویزیون و تلفنه . یه شب بابایی برات یه ارگ خرید که با دکمه هاش بازی کنی و دیگه به کنترل کار نداشته باشی برای دفعه اول که دیدیش خیلی برات جذاب بود و با کمه ها و صداهاش کلی سرگرم شدی و تعجب کرده بودی اما بعدش بازم کنترل و ترجیح میدی و هر جا کنترل ببینی شیرجه میزنی تا بگیریش و بزاری تو دهنت
خلاصه نازنین مامان خیلی شیطون بلا شده و با کارهای بامزش کلی بهمون انرژی میده. عاشقتم عزیزه دلم