مهمونی
دختر نازنینم چند روزی اول به دنیا اومدنت هر شب مهمون داشتیم و تقریبا خونمون همه اومده بودن اما دلم میخواست همه رو یک جا یه شب دعوت کنم اما از طرفی هم ماه رمضون بود و از طرف دیگه شما هنوز خیلی بی قراری میکردی به همین خاطر تصمیم گرفتیم بعد از چهل روزگیت مهمونی بدیم تا به قول معروف جابیوفتی و چلت تموم بشه. نفسسسسسسسسسسسسسس خانوم من بعد از چهل روزگیت یه شب فامیلای مامانی رو رستوران ایلیا دعوت کردیم . دوست داشتم عکستو روی کارت دعوت ها چاپ کنم ,پیرهن صورتیتو تنت کردم تا ازت با خاله مهسا عکس بگیریم اما اصلا همکاری نمیکردی و تا دوربین و میدیدی یا میزدی زیر گریه یا خوابت میبرد,خلاصه خانوم طلا کلی سر کار...
نویسنده :
مامان پریسا
13:28